نمیدونم علاقهام به نوشتن بود که وبلاگنویسی رو شروع کردم یا وبلاگنویسی بود که باعث شد علاقه به نوشتن درونم ایجاد بشه. حقیقتاً تفاوتی هم زیاد نمیکنه چون در نهایت من اینجام. با کولهباری از تجربه و اتفاقات و داستانا که برای یه آدم سیسالهست و نه بیست و دوساله. خوب و بد، زشت و زیبا، سخت و آسون.
به هرحال امیرمهدی الان به اینجا رسیده و شاید دهسال دیگه به این نوشتهاش بخنده. خدا بخواد دوباره پروژههای ترجمهام رو شروع میکنم و هرقسمتشو اینجا میذارم.
طبق معمول نوشتن بخش جداییناپذیر منه، پس اونها هم خواهند بود اما سازوکارش رو نمیدونم. شاید داستان به داستان بذارم، شاید قسمت به قسمت. اما بودنشون قطعیه.
فعلاً دارم روی مجموعهی اصلیم کار میکنم. شاید هیچوقت منتشر نشه اما برام مهمه که تمومش کنم.
چندتا کتاب جذاب هم دیدم که میدونم ناشرا دنبالش نمیرن. برای همین ترجمهشون میکنم و میذارم اینجا. احتمالاً فصل به فصل ترجمه کنم .و در نهایت فایل کاملش رو آپلود کنم.
اما حالا داستان چیه که اینقدر وقتم آزاد شده. به لطف عدهای نمکنشناس، وقت آزاد خیلی زیادی پیدا کردم که متعلق به خودمه. به نوعی خودم آقای خودم هستم و از کوتهفکری افراد مختلف بهنظر خارج شدم. میتونم به نوبهی خودم و اونجور که میدونم درسته تاثیرگذار باشم.
پس اونجوری که زبانانگلیسی رو یاد گرفتم، ازش استفاده میکنم تا اثر باکیفیت رو بدم دست خوانندهها. اونجور که یاد گرفتم بنویسم، داستانمو مینویسم تا تواناییها دیده بشن.
بهزودی......
چهارشنبه، هفتم آذر هزار و سیصد و نود و هشت